می خوام یه کم از اون کارایی که تو این مدت که نبودم بگم اولش این که بالاخره بعده 6 ترم جون کندن درسم تموم کردم و لیسانسه شدم و لااقل اون حداقل حس پیشرفت علمی رو تو خودم ارضا کردم با این که خودم دوست داشتم بتونم ارشدم بدم و حداقل ارشد حقوق رو تو یکی از دانشگاههای خوب تهران از جمله دانشگاه شهید بهشتی بخونم ولی واقعا انر÷یم تموم شده ، حس و حال خوندن هم ندارم ، روحیشم نیست اینشالا سال بعد.
دیم این که تونستم کانون وکلا قبول بشم و بشم آق وکیل ولی من نمی دونم من رشته ی ریاضی فیزیک کجا و وکالت کجا آخه کجای من شبیه وکیلاست نمی دونم واقعا .
راستی من کیم؟؟؟!!!وای به حال موکلای من.
سیم این که بعضی از اون غول ها و عقده های ساخته ی ذهنم رو تو این مدت شکستم .آخی چه قدر راحت شدم از این عقدها ی لعنتی. ممنونم از خدا و دوستم اکبر .
خوب رسیدیم به خبرای بدش اونم اینه که هنوزم تو خوابم خواب عمیق خرس قطبی قققلط کرده (یعنی همون غلط کرده) پبش من .مثه این که خدا خواسته من فقط تو خواب باشم و خواب من بیداری نداره.
آخ نمی دونی خواب بودن تو قفس زندانی بودن ، تحقیر شدن عزت نفس پر کشیدن چقدر فاز می ده.خیلی حال می ده که تو زندگی خودت نباشی ، افسرده باشی ، شوق زندگی نداشته باشی ، هیش کی رو دوست نداشته باشی ، تنها باشی .
و چقدر خوبه که مثه من همه چیز قشنگ ببینی .
بهبه به خودم.دم خدام گرم نمی دونم این زندگی کیه که اشتباهی داده به من.
|